1 احمق در دل خود می‌گوید که خدایی نیست. کارهای خود را فاسد و مکروه ساخته‌اند و نیکوکاری نیست. 2 خداوند ازآسمان بربنی آدم نظر انداخت تا ببیند که آیا فهیم و طالب خدایی هست؟ 3 همه روگردانیده، با هم فاسد شده‌اند. نیکوکاری نیست یکی هم نی.

4 آیا همه گناهکاران بی‌معرفت هستند که قوم مرا می‌خورند چنانکه نان می‌خورند؟ و خداوندرا نمی خوانند؟

5 آنگاه ترس بر ایشان مستولی شد، زیرا خدادر طبقه عادلان است. 6 مشورت مسکین را خجل می‌سازید چونکه خداوند ملجای اوست.

7 کاش که نجات اسرائیل از صهیون ظاهرمی شد! چون خداوند اسیری قوم خویش رابرگرداند، یعقوب وجد خواهد نمود و اسرائیل شادمان خواهد گردید.